loading...
پاتوق (همه جوره)
یلدا بازدید : 113 سه شنبه 09 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

من : خب آره اول و آخر باید این اتفاق بیفته . چرا زودتر روابطمون رو رسمی نکنیم

--- : تو واقعآ میخوای به این زودی ازدواج کنی؟ فکر نمیکنی باید بیشتر همو بشناسیم؟

من :" نمیگم الان عقد کنیم که..

منظورم اینه غیر از آشنایی ما خانواده ها هم با هم آشنا بشن...

هر چه قدر هم زودتر این اتفاق بیفته بهتره....

حداقل واکنش خانواده هامون نسبت به این قضیه زودتر مشخص میشه"

--- : آخه من الان شرایط ندارم

 

من : خب تا درسمون تموم بشه خانواده ها حمایتمون می کنن

--- : چی بگم خب ! پس بذار حداقل فکر کنم ببینم چیکار کنیم به صلاحمونه

قرار شد فکراشو بکنه وضعیت خانواده اش رو سبک سنگین کنه تا بعد

خیلی میترسیدم که خانواده هامون یا حداقل خانواده خودم رضایت ندن

خواهرای من کاملا سنتی ازدواج کرده بودن

پدرو مادرم دوست داشتم منم مثل اونا باشم اما عقاید من به کلی متفاوت بود

بعد چند روز گفت : با خانواده ام صحبت کردم...خیلی دوست دارن دختری که بهش علاقه دارم رو ببینن

من : واقعآ چه خوب پس کی پا پیش میذارین؟!

قرار شد مادرش با مادرم صحبت کنه و یه قرار ملاقات بذاره

بهشون گفتم از دوستی من و پسرشون حرفی به میون نیاد

قرار گذاشته شد

نمی دونم چطور شد پدرو مادرم به اون زودی رضایت دادن

(بعدا فهمیدم مادرش گفته بود که خودش منو تو یه مراسم دیده خوشش اومده بعد از چند ماه متوجه شده که من همکلاسی پسرش هم هستم نظر پسرشو پرسیده و پا پیش گذاشتن واسه.....)

روز موعود فرا رسید

مادر و عمه اش برای آشنایی بیشتر اومده بودن و مجلس کاملآ زنونه بود

یه سرافون به رنگ سبز روشن پوشیده بودم

یه شال سفید هم سر کرده بودم

ترکیب رنگشون خیلی بهم میومد

آروم وارد اتاق شدم و سلام کردم

مادرش سریع بلند شد و باهام روبوسی کرد

--- : وای عروسم چقد نازه ماشاالله

من : ممنونم چشاتون قشنگن

از شرایط پسرش و گفت

با مادرم از مسائل مختلفی حرف زدن

 قرار شد هر دو خانواده راجع به هم تحقیق کنن و اگه رضایت دادن جلسه اصلی خواستگاری برگزار بشه

بعد رفتنشون خیلی خوشحال بودم

مادش خانم مهربون و محترمی بود

و اخلاق و برخورد و نحوه ی لباس پوشیدنشون هم به ما میخورد

مهم تر اینکه مادر منم خانوادشونو پسندیده بود

از فردای اون روز برادر و پدرم رفتن برای تحقیقات

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام داستان زندگیم و مطالب جالبی قراره تو این سایت گذاشته بشه امیدوارم خوشتون بیاد

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود در ضمن از تمامی موضوعات دیدن کنید


برای هم خاطره بنویسیم شاید سال ها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم : این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 101
  • کل نظرات : 245
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 10
  • بازدید هفته : 109
  • بازدید ماه : 472
  • بازدید سال : 5,907
  • بازدید کلی : 59,232
  • کدهای اختصاصی