loading...
پاتوق (همه جوره)
یلدا بازدید : 196 شنبه 31 خرداد 1393 نظرات (2)

 

یه چند ماهی به خواست اونا رفتار کردم

اما دیدم دیگه طاقت ندارم نمی تونم جوری باشم که دیگران می خوان

با خودم گفتم هر وقت علی اومد خونمو باهاش صحبت می کنم

فکر می کردم ازم طرفداری میکنه و با مادرش صحبت می کنه

 

 

اما علی برخلاف انتظار من رفتار کرد

وقتی بهش گفتم هر چی بیشتر فکر میکنم کمتر متوجه میشم چرا باهام اینطوری رفتار میکنه ؟!

علی بهم گفت :

مادرم اطلاع داره که تو قبل من با یکی دیگه دوست بودی

اولش که متوجه این مساله شد راضی به ازدواجمون نبود

بعد وقتی اصرار منو دید قبول کرد

بخاطر همین الانم دوست نداره تو خیلی تو رفت و آمد هات زیاده روی کنی؟

داشتم منفجر میشدم

-- : علی تو واقعآ خجالت نمی کشی که این حرفا رو به من میزنی ؟تو نباید جواب مادرتو بدی؟چون من قبلآ با یکی آشنا شدم دلیل میشه که مادرت هر جور دوست داره باهام رفتار کنه ؟مگه من چیکار کردم؟خلاف شرع که نکردم ؟من با اون پسره عادل لعنتی فقط یه دوست ساده بودم ؟تو که ماجرا خبر داری بجای صحبت با مادرت اینجوری داری جوابمو می دی؟

 

-- : خب حالا چته ؟چرا دور برمیداری؟مادرم حق داره بهت اعتماد نداشته باشه ؟

 

-- : تو واقعآ خجالت نمی کشی که به زن خودت این حرفا رو می زنی؟

 

-- : آدم همیشه چیزایی رو باور میکنه که دیده .تو مگه با من کم بیرون اومدی ؟!هزاااار بار سوار ماشین شدیم و تنهایی رفتیم بیرون. خود من که صد دفعه دستاتو گرفتم و تو صدات در نیومد .از کجا معلوم با عادل اینطور نبودی؟اصلآ از کجا معلوم بیشتر از اینا پیش نرفتین ؟

ببین نسرین  من چون دوستت داشتم و نمی خواستم از دستت بدم باهات عقد کردم اما یادت باشه تو خودت دلیل بی اعتمادی من و خانوادمی و من اجازه نمی دم زنم هر طور که می خواد رفتار کنی.......

 

دیگه متوجه حرفاش نمی شدم

نشسته بودم کف زمین و زار زار گریه می کردم

علی خیلی بی معرفت بود

نباید به من بی اعتماد می شد

اما این بیشتر منو می سوزوند که تقصیر کار اصلی خودم بودم

من نباید ...........

همش تقصیر اون عادل لعنتی بود

با حرفای دروغش دلمو به دست آورد و در آخر دوستی با اون کل زندگیمو تحت تاثیر خودش قرار داد

اگه من خام نبودم

بچگی نمی کردم و به اون زودی با عادل دوست نمی شدم

یا اگه هی چ وقت سوار ماشینش نمی شدم

اگه علی منو تو ماشین عادل نمی دید

اگه ..........

اگه تو رابطم با علی بیشتر دقت می کردم

اگه همون اول بهش میگفتم تا محرم نشدیم باهات بیرون نمیام

اگه قبل محرمیت سوار ماشینش نمی شدم

اگه هیچ وقت اجازه نمی دادم دستمو تو دستش بگیره و ببوسه

شاید اونم جرات نمی کرد این قدر راحت متهمم کنه

آدما چیزایی رو باور می کنن که دیدن

حالا من هر چقدر واسه شوهرم قسم میخوردم که رابطم با عادل در اون حد نبوده باور نمی کرد

شاید تقصیری هم نداشت

تا شبش به خاطر حماقت و سادگیام گریه می کردم

شانس آوردم پدر و مادرم اون روز خونه نبودن

و دیر وقت برگشتن

 

 


ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط CRIS7 در تاریخ 1393/04/01 و 12:44 دقیقه ارسال شده است

وای خدا من چقدر دلم برای این نسرین داره میسوزهشکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک

ادما بعضی وقتا واقعا نمیدونه توی یه رابطه باید چطوری رفتار کنهشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک
پاسخ : آره این بشر شانس نداشت اصلآ

این نظر توسط جولیا در تاریخ 1393/04/01 و 5:39 دقیقه ارسال شده است

salam khanomi
khoda bad nadeشکلک
پاسخ : الان دیگه خوبم فدات


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام داستان زندگیم و مطالب جالبی قراره تو این سایت گذاشته بشه امیدوارم خوشتون بیاد

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود در ضمن از تمامی موضوعات دیدن کنید


برای هم خاطره بنویسیم شاید سال ها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم : این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 101
  • کل نظرات : 245
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 10
  • بازدید هفته : 120
  • بازدید ماه : 483
  • بازدید سال : 5,918
  • بازدید کلی : 59,243
  • کدهای اختصاصی