loading...
پاتوق (همه جوره)
یلدا بازدید : 198 چهارشنبه 04 تیر 1393 نظرات (1)

 

روز اول خیلی علی رو متهم میکردم اما هر چی بیشتر میگذشت بیشتر متوجه اشتباه خودم می شدم

اون روزا خیلی بهم سخت می گذشت

نمی خواستم خانوادم از چیزی اطلاع پیدا کنن و

به همین خاطر می رفتم تو پارکا می موندم و وقت میگذروندم

یلدا بازدید : 196 شنبه 31 خرداد 1393 نظرات (2)

 

یه چند ماهی به خواست اونا رفتار کردم

اما دیدم دیگه طاقت ندارم نمی تونم جوری باشم که دیگران می خوان

با خودم گفتم هر وقت علی اومد خونمو باهاش صحبت می کنم

فکر می کردم ازم طرفداری میکنه و با مادرش صحبت می کنه

یلدا بازدید : 184 دوشنبه 26 خرداد 1393 نظرات (0)

روزی که رفته بودیم نتیجه ی آزمایشو بگیریم

از دور چشمم افتاد به یه جوون

خیلی اشنا بود ولی چون خیلی ازم دور بود و عینکم هم همرام نبود متوجه نشدم کیه

اهمیت ندادم و با علی رفتیم نتیجه رو بگیریم

یلدا بازدید : 189 سه شنبه 20 خرداد 1393 نظرات (3)

پدرم اومد خونه و گفت که پدر علی رفته محل کارشو باهاش صحبت کرده و اجازه گرفته بیان خواستگاری

پدرم دورادور میشناختشون

ولی در اصل بخاطر عکس العمل اونروز من و اینکه متوجه شده بود به علی علاقه دارم درخواستشو رد نکرده بود

واسه یه هفته بعد قرار ها گذاشته شد

یلدا بازدید : 164 پنجشنبه 15 خرداد 1393 نظرات (0)

تو خونه با خودم کلی فکر کردم و بعد چند روز بالاخره تصمیم گرفتم به دوستیش جواب مثبت بدم.

جلسه ی بعدی خیلی زودتر از زمان شروع کلاس رفتم دانشگاه

داشتم واسه خودم میچرخیدم که علی رو دیدم

یلدا بازدید : 214 سه شنبه 13 خرداد 1393 نظرات (3)

 بعد از کلاس جلوی در دانشگاه بودیم که علی صدام زد

به اصرار دوستام رفتم جلو

خواست برسونتم اما من قبول نکردم

نمی دونستم اگه بهم پیشنهاد بده باید چیکار کنم و چه جوابی بهش بدم

یلدا بازدید : 175 سه شنبه 13 خرداد 1393 نظرات (0)

 

پسر همکلاسیم خیلی دورو برم می چرخید اما من اعتنا نمی کردم

دوستام می گفتن برای اینکه عادلو فراموش کنی باید یه عشق جدیدو جایگزین کنی اما من نمی تونستم

هر روز افسرده تر میشدم

صبح تا شب کارم شده بود گریه

5 ماه از جدایی من و عادل میگذشت اما

یلدا بازدید : 236 دوشنبه 12 خرداد 1393 نظرات (1)

 

روزا پشت سر هم میگذشتنو من هر روز تنها تر می شدم

تا یه هفته ی اول با عادل صحبت میکردیم ولی اون اصرار داشت هر چه سریع تر کاملا تمومش کنیم

هر روز با بغض حرف میزد

وقتایی که بهش زنگ میزدم یا کلآ جواب نمی داد یا خیلی دیر جواب می داد و بعدشم خیلی سرد حرف میزد

شبا پیامکای غمگین براش می فرستادم

یلدا بازدید : 231 شنبه 10 خرداد 1393 نظرات (2)

 

بعد از چند دقیقه فکر کردن رضایت دادم که سوار ماشینش بشم

یه چند باری اطراف دانشگاه دور زد.

ولی به خواست من سریع تر رسوندم محل پیاده شدن از سرویسای دانشگاه

وقتی پیادم می کرد گفت : به من کمتر از راننده سرویس اعتماد داری نه؟

یلدا بازدید : 199 سه شنبه 06 خرداد 1393 نظرات (2)

 

یه لحظه داشتم سکته میزدم

مونده بودم یعنی عادل با برادرم چیکار داره

یرادرم با تعجب خیره شد به عادل

بعد نگاه کرد به من

گلوم خشک شده بود از ترس

یلدا بازدید : 187 دوشنبه 05 خرداد 1393 نظرات (1)

 

جز شاگردین ممتاز کلاس نبودم ولی درس خون و زرنگ بودم اما اون روزا.........

اون روزا خیلی به درسام اهمیت نمی دادم

یه روز که نمره ی بدی گرفته بودم به عادل گفتم .......

یلدا بازدید : 183 یکشنبه 04 خرداد 1393 نظرات (4)

کلی گشتیم تا بالاخره یه رمان جالب که به دردم بخوره پیدا کردیم

وقتی با عادل صحبت می کردم  از خوندن رمان و ......حرف زدم

گفتم که اگه دوست داشته باشه یکیشو بدم بخونه

ولی گفت که نه وقتشو داره نه از اینجور کارا خوشش میاد

یلدا بازدید : 181 جمعه 02 خرداد 1393 نظرات (2)

 

اون روز تا آخر شب کلی اس تولد برام فرستاد

آخر همشونم می نوشت : تولدت مبارک عزیز ترینم

با دیدن هر پیامش کلی خوشحال میشدم

چقد خوب میشد اگه هر روز به قشنگی اون روز بود

یلدا بازدید : 180 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (4)

 

پیامو فرستادم گوشیمو گذاشتم تو کمد و با خیال راحت خوابیدم

فرداش تو مدرسه خیلی خوشحال بودم

خاطرم جمع بود که دیگه نمیاد دنبالم

از مدرسه که دراومدم  دیدم دقیقآ رو به روم ایستاده

یلدا بازدید : 169 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (7)

 

پسره ول کن نبود

هر روز میومد دنبالم

 بعد یه مدت ک دیدم داره زشت میشه برام تصمیم گرفتم برم ببینم چی میگه ؟

 من : آقا مثل اینکه شما از رو نمی رید نه؟

یلدا بازدید : 285 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (13)

 

سلام دوستان همونطور که قول داده بودم اینم یه داستان واقعی و جدید

 دیگه این داستان متعلق به دختری به اسم نسرینه که خیلی سال یا هم دوست و همکلاسی بودیم

برای راحت تر شدن و مفهوم بودن نوشته ها همه چیزو به زبان خودش مینویسم

داستان از اونجایی شروع میشه که کلاس پیش دانشگاهی بودیم :

یلدا بازدید : 393 جمعه 26 اردیبهشت 1393 نظرات (19)

 

هر مهمونی مراسم یا دور همی ای که میرفتیم دنبال دخترای مجرد بودیم

گاهی اوقات یه دختری رو نشون میکردیم یواشکی به هم نشونش میدادیم

کل حرکات و صحبتاشو زیر نظر میگرفتیم بعد که برگشتیم خونه مشاهدات و نتایجمون رو با خواهرا و مادرم به اشتراک میذاشتیم

مصیبتی بود برامونا

یلدا بازدید : 551 پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 نظرات (11)

 

روز عروسیمون خیلی قشنگ بود

آرایش و موهامم جالب شده بودن

موقع رقص مدام چش تو چش می شدیم و لبخند میزدیم

لحظات قشنگی بود برامون

ثریا هم اومده بود

یلدا بازدید : 358 چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 نظرات (7)

 

روزهای قشنگمون رو از نو شروع کردیم

 

دوباره رفته بودیم سراغ خرید لوازم خونه

من دختر با سلیقه ای هستم البته بی حوصله هم تشریف دارما

اولش با خودم تصمیم می گرفتم تا کلی بگردم و بهترین وسیله ها رو انتخاب کنم

یلدا بازدید : 407 سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 نظرات (7)

 

بعد از اون جریانات نسبت به همه بی اعتماد شده بودم

بعد از اینکه فهمیدم ریحانه به شوهرم پیام داده و قرار ملاقات گذاشته تصمیم گرفتم سر از کارش دربیارم

اگه به شوهرم می گفتم نرو هیچ وقت نمیتونستم ریحانه رو بشناسم

از طرفی اگه قرار بود رابطه ی دوستیموو قطع کنم باید با قطعیت این کارو میکردم

قرارو گذاشتن و رفتیم کافی شاپ

یلدا بازدید : 491 دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 نظرات (7)

 

 

پدر و برادرم رفتن با پزشک ترک اعتیادش صحبت کردن

اطلاعاتی که پزشکه داده بود با حرفای شوهرم یکی بودن

اعضای خانوادم خوشحال بودن

یلدا بازدید : 156 دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

 

 

--: "......... اون لحظه بی خیال همه چی شدمو قرصو گرفتم

اروم آروم بهش عادت کردم

تا به خودم اومدم دیدم نمیتونم ازش دست بکشم

در عین ناباوری معتاد شده بودم

یلدا بازدید : 97 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

 

 

اومدن خونمون تا باهام صحبت کنن

البته شوهرم نیومده بود

فقط پدر و مادرش بودن

با پدر و مادرم صحبت کردن و به زور ازشون رضایت گرفتن تا منم ببینن

یلدا بازدید : 101 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

 

 

اون روزا خیلی ناراحت بودم

به همه چیز شک میکردم

غمگین و افسرده بودم

با پدر و مادر و خانواده خودمم مثل آدم رفتار نمی کردم  

اون بنده خدا ها هم منو درک میکردن

یلدا بازدید : 97 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

 

خواستم دستگیره ی در رو بچرخونم که در باز شد.......

شوهرم رو بروم ایستاده بود............

وقتی منو دید جا خورد

-- : به به سلااااااااام خانوم .از این طرفا ؟ کجایی بی معرفت؟ فکر کردم اتفاقی افتاده که.......

یلدا بازدید : 238 یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

وقتی حرفای مادرم رو شنیدم انگار آب یخ خالی کردن رو سرم

وارد اتاق شدم

مامانم اومد جلو منو کشید تو بغلش

-- : یکی به من بگه جریان چیه؟!

مامانم گریه میکرد برادر و پدرم هم سکوت کرده بودن

یلدا بازدید : 87 شنبه 13 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

آخرای مراسم خیلی به مهمونا دقت کردم اما اون دختره (به قول خودش خاله کوچیکش نیومده بود)

صبر کردم فردای مراسم ازش پرسیدم

-- : راستی عشقم اون خالت که تو پاساژ دیده بودیم دیروز نیومده بود مراسم؟

-- : من از کجا بدونم عزیزم . من کل حواسم پیش خانومم بود . چشمام فقط تو رو میدیدن عزیزم

یلدا بازدید : 116 جمعه 12 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

وقتایی که بیرون میرفتیم جاهایی میرفتیم که من دوست داشتم خوراکی هایی رو می خوردیم که من دوست داشتم و.....

سر کلاسا هم شیطون تر شده بود

یهو یه چیزی میگفت کل کلاس میرفت رو هوا

یه روز بعد از کلاس سریع و بدون هیچ حرفی خارج شد و رفت

یلدا بازدید : 115 پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

روزهای قشنگی بود

اولین روزی که دست تو دست هم رفتیم دانشگاه از هر روز قشنگ تر بود

به هیچ کدوم از دوستام قضیه خواستگاری و نامزدی رو نگفته بودم

همه کف کرده بودن

مدام صدام میکردن : یلدا جان ؟میشه یه لحظه بیای اینجا؟

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
سلام داستان زندگیم و مطالب جالبی قراره تو این سایت گذاشته بشه امیدوارم خوشتون بیاد

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود در ضمن از تمامی موضوعات دیدن کنید


برای هم خاطره بنویسیم شاید سال ها بعد در گذر جاده ها از کنار هم بگذریم و بگوییم : این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 101
  • کل نظرات : 245
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 10
  • بازدید هفته : 110
  • بازدید ماه : 473
  • بازدید سال : 5,908
  • بازدید کلی : 59,233
  • کدهای اختصاصی